داستان بلند اقتناص تن | فاطمه آرمده کاربر انجمن دیوان
خلاصه کتاب
خلاصه:
با شیوعِ بیماری، سایه جان خودش را به خطر انداخت تا برای این بیماری مرهمی بیابد. متاسفانه همسرش که بیش از حد عاشقش بود را هم طی همین بیماری از دست داد.
سی سال گذشته و این پزشک پیر شده؛ اما هنوز منتظر همسرش است.
سرنوشت پیرزن داغ دیده بعد از مرگ همسرش چه میشود؟ پیرزن بعد از سالها چشم انتظاری به عشق دیرینهاش میرسد؟ مقدمه:
در سکوت تاریک شب زنی با دل شکسته و روحی پر از اندوه در خانهای خلوت و تاریک نشسته است. پنجرهها بسته و چراغها خاموش گردیده؛ اما در دل او یک شعله امید همچنان روشن است. هنوز با اعتقاد به قدرت عشق امیدوار است معشوق خود را ببیند و دیداری داشته باشند.
با چشمان پر اشک و دلی پر از حنین به آسمان تاریک نگاه میکند و در آرزوی یک روزی که درون دنیای دیگر با معشوق عزیزش به هم خواهند رسید، سرگرم خیالپردازی میشود.