داستان گرگ گرسنه، گارسون بیچاره | حدیث آمهدی (دیان) کاربر انجمن دیوان
خلاصه کتاب
خلاصه:
درون رستورانی که تنها غذای گیاهی سرو میشود، در حال نعره کشیدن و فریاد زدن است. او بالاخره در این بیابان رستورانی را پیدا کرد و خواستار گوشت شد؛ اما در آنجا و طبق قوانین جز سبزیجات قاعدتا چیزی سرو نمیشد.
حالا این گارسون بیچاره بین دوراهی پیمان به عهد و عهدشکنی در ازای زنده ماندن گیر افتاده! چه کسی درون آن مکان در حال نعره کشیدن است؟ گارسون در این تعارض منفی-منفی کدام راه را انتخاب میکند؟ مقدمه:
شک نکن قانونِ حفظ تعهد از هر چیز جدیتر است. وقتی سخنی را به قسم میبندی مگر از جانت سیر شده باشی تا زیر آن بزنی. تو مرگ را به چشم میبینی و پیمانت را با تصور آزادی از مرگ میشکنی؛ اما از کجا معلوم عواقب این شکستن از خودِ مرگ سختتر نباشد؟!
هر آنچه متصور شوی به بدترین شکل پس از بستن پیمان، پشت در این عهد منتظرت میماند تا زمانی که خودت آن را آزاد کنی و پس از آن به هر چه میخواهد دچارت میکند. حال میخواهد گرگی گرسنه پشت درهای رستوران منتظرت باشد یا گرگهای بیشتر بابت شکستن پیمان به تو حملهور شوند؟ شاید نام دیگر این داستان را باید بد شگونِ واقعی گذاشت!