داستان ذئب | کوثر کاکایی فرد کاربر انجمن دیوان
خلاصه کتاب
خلاصه:
از دل کوچههای قدیمی و خانههای بیزرق و برق.
مردمی که زندگیشان به سختی میگذرد و دست به هرکاری میزنند تا کمی آسودگی داشته باشند.
یاسین پسر جوانی که در بین همین مردم زندگی میکند با یک اشتباه زندگیاش را نابود میکند.
یاسین دست به کاری میزند که برایش بهای سنگینی دارد!
اشتباه یاسین جبرانی دارد؟ خوشی زندگی او را میگیرد؟ مقدمه:
انسان در خطا و اشتباه غرق است.
از اولش هم همین بود و همین هم ادامه خواهد داشت.
با یک وسوسه زندگیاش را نابود میکند و همچنان گله دارد.
وقتی آدمها خود به خود رحم نمیکنند از دیگران چه انتظار؟
آنی که بتواند در برابر وسوسه مقاومت کند «آدم» است و بقیه دیگر «انسان» که سست است.
انسان همه جا ریخته و آدم کمیاب است، اشتباهها همه جا ریخته و وسوسه نشدن محال است آن هم برای آدمی که با «وسوسه» در زندگی فعلیاش است...