خلاصه کتاب
خلاصه:
داستانمون در مورد زوجیه که از نظر خودشون خوشبختی یعنی همون خونهی اجارهای هشتاد متری و نون و پنیری که میتونن با پول حلال سر سفرشون بزارن؛ ولی به نظرتون زوج خوشبختمون میتونن تا ابد همینطوری بمونن؟ چیزی هست که باعث خراب شدن رابطه یا حالشون بشه؟ آیا اتفاق غیر منتظرهای برای زندگی دو نفرشون رخ نمیده؟ مقدمه:
خوشبختی یعنی همان لحظههای کوتاه با هم خندیدن، خوشبختی به معنای داشتن دلی است که برایت بتپد.
تعبیر نیکبختی همان دستی است که میتوانی بگیری و در کنارش دربارهی حل مشکلات فکر کنی.
خوشاقبالی یعنی لحظههایی که آغوشی برای گریستن، لقمهای نان و سقفی در بالای سر داری. خوشبختی همیشگی نیست، بلکه لحظههاییست که میآید و میرود، یکجا بند نمیشود؛ ولی هر از چند گاهی میآید و سلامی میکند.
به دنبالش نگرد، او همین حوالیست، شاید در قلب اطرافیانت و یا حتی شاید در آرامش خانهای که در آن هستی!
«نرجس پروازی»