انجمن نویسندگی دیوان
کلبه ای برای قصه های ما
داستان کوتاه منفک | مریم غفوری کاربر انجمن دی‌وان

 

خلاصه:

روزی روزگاری دختری سبزی فروش دل به پسری که روتین‌وار از محل کسب و کارش می‌گذرد، می‌بندد.

هر چه می‌خواهد حسش را دست کم بگیرد، نمی‌تواند. در واقع حرکتی که پسر داستان می‌زند اجازه‌ی‌ هیچ کاری را به او نمی‌دهد. در این میان ضعفی در وجود و ظاهرش موجود است که باعث می‌شود خود را از رِنج انسان‌های عادی منفک بدارد. آن چیست؟ چه چیزی باعث می‌شود به عشقشان ایمان بیاورند و پایه و اساس رابطه‌شان سامان می‌یابد؟

 

مقدمه:

عشقمان را در سبدی نهادیم، دست یکدیگر را گرفته و راهی سفر شدیم. قصدمان فقط دور شدن از آدمیان بود. دلم می‌خواست سفرمان به ماه ختم شود، عشقمان را از سبد خارج کنیم و روی ماه بچینیم.

در کنارش کلبه‌ای از جنس پنبه ساخته و شب و روز کنار هم بنشینیم و از نزدیک‌ترین نقطه، ماه را بنگریم و من برایت از حس بابونه‌ای که نسبت به تو دارم بگویم، از عشقی که در عمق قلبم جای دارد؛ همان‌قدر زیبا و حیرت‌آور!

از قشنگی رخسار تو و ماه بگویم تا بدانی چو ماه زیبا و بی‌نقص می‌مانی.

از چشم‌هایت بگویم که ز هنگام خواب چون صدفی‌ست که تا آن را می‌گشایی دو گوی مروارید درش نهفته، پدیدار می‌شود.

اصلا می‌دانی؟ زیباترین هنر خدا چشم‌های تو بود!

خلاصه کتاب
داستان کوتاه منفک

خلاصه:

روزی روزگاری دختری سبزی فروش دل به پسری که روتین‌وار از محل کسب و کارش می‌گذرد، می‌بندد. هر چه می‌خواهد حسش را دست کم بگیرد، نمی‌تواند. در واقع حرکتی که پسر داستان می‌زند اجازه‌ی‌ هیچ کاری را به او نمی‌دهد. در این میان ضعفی در وجود و ظاهرش موجود است که باعث می‌شود خود را از رِنج انسان‌های عادی منفک بدارد. آن چیست؟ چه چیزی باعث می‌شود به عشقشان ایمان بیاورند و پایه و اساس رابطه‌شان سامان می‌یابد؟ مقدمه: عشقمان را در سبدی نهادیم، دست یکدیگر را گرفته و راهی سفر شدیم. قصدمان فقط دور شدن از آدمیان بود. دلم می‌خواست سفرمان به ماه ختم شود، عشقمان را از سبد خارج کنیم و روی ماه بچینیم. در کنارش کلبه‌ای از جنس پنبه ساخته و شب و روز کنار هم بنشینیم و از نزدیک‌ترین نقطه، ماه را بنگریم و من برایت از حس بابونه‌ای که نسبت به تو دارم بگویم، از عشقی که در عمق قلبم جای دارد؛ همان‌قدر زیبا و حیرت‌آور! از قشنگی رخسار تو و ماه بگویم تا بدانی چو ماه زیبا و بی‌نقص می‌مانی. از چشم‌هایت بگویم که ز هنگام خواب چون صدفی‌ست که تا آن را می‌گشایی دو گوی مروارید درش نهفته، پدیدار می‌شود. اصلا می‌دانی؟ زیباترین هنر خدا چشم‌های تو بود!
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: منفک
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: مریم غفوری
  • ویراستار: مریم زارعی، فاطمه شکوری
  • طراح کاور: ونوس فاضلی‌پور
  • تعداد صفحات: ۴۵
لینک های دانلود
لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

آرشیو نویسندگان
درباره سایت
انجمن دیوان سال 1399 در بستر پیام‌رسان ها فعالیت خود را آغاز نمود. بالغ بر 20000 کاربر در انجمن عضویت دارند و بیش از 300 اثر داستانی توسط جوانان در این انجمن نوشته شده است. دیوان در سال 1403 مجوزهای لازم را دریافت نموده و در پایگاه جدید فعالیت خود را ادامه می دهد. متقاضیان می‌توانند با ثبت نام در سایت از آموزش های نویسندگی استفاده نمایند، کتاب خود را بنویسند و در انجمن های مختلف به گفتگو، نقد، گویندگی و ... بپردازند.
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " انجمن نویسندگی دیوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت . طراح سایت : گروه هاویر - محمدحسین کریمی.