داستان کوتاه دریده شده| کوثر کاکایی فرد کاربر انجمن دیوان
خلاصه کتاب
خلاصه:
میلاد، پسری که زندگیاش با گذشته شومش عجین شده؛ گذشتهای که هیچکس نمیداند چیست و حتی کسی از آن خبر ندارد.
سالها میگذرد و حالا میلاد نوجوان، یک جوان رعنا شده است.
او سعی در نادیده گرفتن دارد ولی قلبش دریده شده است، تمام وجودش در چنگال گذشته تکه و پاره شده است.
چه درگذشته این پسر است که او را رها نمیکند؟ مقدمه:
زمان میگذرد...
هیچگاه مکث نمیکند و راه خود را ادامه میدهد.
مغز دفتر یادداشتی بود برای حک تکتک خاطرات در هر برهه زمانی.
خاطرات خوب، با مداد خاکستری و خاطرات بد، با خودکار سیاه نوشته شدهاند.
مغزم درد میکند؛ این حجم از درد، برای یک دفترچه یادداشت هم زیادی است! *من، برای ماهها خودم نبودم و هیچکس متوجه نشد