خلاصه کتاب:لاهور پسری خوددار که حتی حاضر نیست علاقهاش را به دختری که دوستش دارد ابراز کند. روزها میگذرد و او تنها به نشستن بر صندلیِ روبهروی بوتیک دخترک و یواشکی عاشقی کردن اکتفا میکند. اما چرخهی زندگی که بدون فراز و نشیب نمیماند! آلونک کوچک دوست داشتنیاش ویران میشود و حال اوست که باید معشوقش را نجات دهد.از پس این کار بر میآید؟ متوجه چه میشود که به او انگیزه میدهد؟ سرانجام این دلدادگی چیست؟
خلاصه کتاب:روزها میگذشت، همه چیز عادی و طبیعی بود، پسری که توانایی راه رفتن نداشت و دختری که عاشقانه با هر مشکلی او را میپرستید؛ اما آن دفترچه زرد شده و قدیمی، پای آن دو را به داستان تازهای باز کرد.داستانی که پیچیده بودنش، بدتر از حل کردن صدها معادله ریاضی بود!چه چیزی در آن دفترچه نوشته شده است؟چه کسی نویسندهی این داستان بود؟
خلاصه کتاب:خلاصه:
داستان از اونجایی شروع میشه که بیتا دختر قصه ما عاشق پسر خاله یکی یدونش سالار میشه؛ اما سالار آرزوهای بزرگی داره که یه بالش برای پرواز و رسیدن به اونا کمه! بیتا با عشقش پر و بالش میشه!
اما سالار عشقش رو نادیده میگیره و قبل از ازدواج بیتا رو مادر میکنه!
آری! سالار با اینکه عاشقه ولی اجباری که از طرف بابای بیتا بهش تحمیل میشه؛ سرنوشت قصه رو عوض میکنه.
این اجبار چیه؟ و سالار برای بهدست آوردن چه چیزی چنین حماقتی رو انجام میده؟! مقدمه:
نغمه و شعر و متون عاشقانه را روانه میکنم به سوی تویی که تنها پرواز کردن را بیشتر ترجیح میدهی.
سرود پرستوهای زوج زیباتر از فریاد عقاب تنهاست!
تو را به همخوانی با چکاوکی عاشق دعوت میکنم که تنها دنیایی از احساس را برایت میخواهد.
همپای من اوج بگیر و عشق را بیاموز، کسی نمیداند تا کی قرار است این بلبشوی عشاق ادامه یابد.
شاید دیر نباشد آن روزی که چنگالهای روزگار یکی از ما را شکار کند و سرود عاشقانهیمان را بر هم زند.
نرجس/پروازی
خلاصه کتاب:خلاصه:
دنیا و باران با هم سعی دارن زندگی مستقلی به دور از پدر و مادرشون داشته باشن بنابراین برای پیدا کردن کار به چندین جا میرن و هربار بنابه دلایلی استعفا میدن! تا اینکه توی شغل آخرشون به مشکل بزرگی بر میخورن طوری که دیگه قید کار کردن رو میزنن!
اما مگه چه اتفاقی افتاده که دنیا و خواهرش دیگه به سراغ کار نمیرن؟ با برگشت پدر و مادرش از کانادا وقایع جدیدی رخ میده که دنیا رو به چالش بزرگی میکشه.
دنیا چطور میتونه با این وقایع رو به رو بشه و با این چالش بزرگ مبارزه کنه؟
مقدمه:
دلبرم! چشم من به چشمان تو که افتاد، ناگاه ماهی کوچکی شدم که بدون دریای چشمانت میمیرد!
شدم همان ماهی ناتوانی که جز دریا، خانهی دیگری ندارد.
کاشک رویایم در قاب حقیقت بنشیندو خانهی چشمانت را برای همیشه به من اجاره دهی!؟
تو نگاهت را به من بده، من قلبم را به تو تقدیم میکنم.
تو قلبت را به من بده، من وجودم را به تو هدیه میدهم.
تو وجودت را به من بده من جهانم را برایت ازرانی میدارم.
{روژینا محمدی}
خلاصه کتاب:خلاصه:
در روستای کوچک و آرامی، جوانی دلیر عاشق دختری بود. یک روز، پسرک جوان در حین کار در باغ، ناخواسته باعث آسیب دیدن دخترک میشود. در تلاش برای کمک، دستمالی از جیبش بیرون میآورد که به طور ناگهانی بند لباس گمشده معشوقش در آن پیدا میشود. این حادثه سوالاتی را درباره رازهای خانوادگی و تأثیر آن بر عشقشان مطرح میکند. آیا این آسیب سایهای بر عشق آنها خواهد انداخت و آیا رازهایی وجود دارد که عشقشان را پیچیده کند؟
مقدمه:
در دل طبیعتی بکر، جایی که کوهها به آسمان میرسیدند و دشتها با لطافت گلها به زندگی رنگ میزدند، داستانی آغاز شد که هنوز در گوش زمان طنینانداز نشده بود. صبحها، وقتی آفتاب به آرامی کله سحر را بیدار میکرد، دو روح جوان بهطور ناخواسته در جستجوی یکدیگر به سوی رویاهایشان گام برمیداشتند. او پسر زمین و آفتاب و او، دختر باران و مه. هر یک غرق در دنیای خود، غافل از این بودند که سرنوشت در پس هر گام، در کار برقراری پیوندی عاشقانه و جاودانه است. سکوت جنگلهای سبز و صدای خروش رودخانه، تنها گواهانی بودند که در انتظار وقوع یک عشق ناب و بینظیر بودند، عشقی که هنوز سیل حوادث و روزگار آن را درک نکرده بود. در بین گلهای وحشی و بوسههای نسیم، قرار بود این عشق به گلی تبدیل شود که نه فقط در قلب آن دو، بلکه در هر گام و در هر کلامشان وجود داشت. آیا عشق میتواند بر موانع و ناپایداریهای دنیا فائق آید و داستانی را بنویسد که هیچ کتابی آن را ثبت نکرده باشد؟ این قصه، اینجا، بین خواب و بیداری، به وقوف میرسد.
خلاصه کتاب:خلاصه: قلبی که تکه-تکه شد، نسبتی که فراموش شد و در آخر پسر بچهی نه سالهای که قربانی آن ماجرا شد. انگار تمام دنیا دستبهدست هم دادند تا آن را متهم کنند؛ اما دنیا به کنار، چرا او؟ اویی که تمام خاطراتش بود، چطور توانست چنین کاری کند؟ دنیا نامرد است و قهرمان پسرک نامردتر! زندگیاش به مو بند بود؛ اگر حرکت میکرد، مو پاره میشد و اگر میایستاد کم-کم آن تکه مو پاهایش را میبرید. چه میکرد که هرچه بود از اجبار بود!مقدمه:همهی انسانها روزی به یک جایی میرسند که کمرشان خم میشود، بند دلشان پاره و نفسهایشان از آن حجم بیرحمی به شمارش میافتد. درست همان روزی کمرش خم شد که هنوز بچه بود و در اوج کودکی پیر شد. سوخت و ساخت و خودش را نابود کرد، برای چه؟ یک مایع نایاب به نام خون؟!
خلاصه کتاب:دو دوست دو همدم و دو یار همیشگی که بعد از سختیهای فراوان با جنبهای جدید از زندگی آشنا شدهاند.دختری از جنس قانون یا به عبارتی فلسفهنگر و واقعبین!جامعههای جدا و زندگیهای متفاوت آنها را به کنجکاوی برای شناخت یکدیگر متمایل میکند. آیا شانس با آنها یار است؟ اگر تعادل زندگی آنها بهم بخورد چه میشود؟
خلاصه کتاب:خلاصه: دخترک داستان ما توی بازی پوکر رغیب نداره و توی نوزدهسالگی از روی خامی وارد یه جو واقعی از بازی میشه؛ اون توی همون بازی اول میبره ولی دلش رو به پسری که رقیب سرسختش بوده میبازه و باعث میشه که هرسال توی بازی شرکت کنه تا شانس دوبارهٔ دیدن اون پسر رو پیدا کنه، اونهم بدون در نظر گرفتن اتفاقاتی که بینشون رخ داده! بهنظرتون میتونه موفق به دیدنش بشه و یا همچنان باید منتظر بمونه؟ شایدم تقدیر دیگهای با نزدیکترین دوستش آرش براش رقم خورد؟ یا حتی ممکنه علاقش فقط یه احساس پوچ و تو خالی باشه؟
خلاصه کتاب:اروس الهه عشق، دارنده کمان آمور کمانی که میگویند وقتی پیکان آمور به سینه انسانی اصابت کند آن فرد عاشق میشود این افسانه آنچنان زیبا و در عین حال غیرقابل باور است که حواس افراد زیادی را معطوف خود کرده. حال چه میشود که الهه عشقمان با همان کمان افسانهایش عاشق انسانی فانی شود؟
خلاصه کتاب: داستانی پر فراز و نشیب که در حوالی دختری یتیم و پسرکی که تازه از سربازی بازگشته میچرخد. مشکلی در خدمت سربازی پسرک پیش میآید که این دو عاشق و معشوقهی بهم وابسته را از هم جدا میکند؛ حال پسرک برگشته تا دوباره گیسویش را به زندگی باز گرداند. آیا میتواند بر سر زخمهای باز دخترک مرحم بگذارد و قلب بیمارش را تیمار کند؟ آیا گیسو میتواند به پسر شانس دوبارهای بدهد؟!
انجمن دیوان سال 1399 در بستر پیامرسان ها فعالیت خود را آغاز نمود. بالغ بر 20000 کاربر در انجمن عضویت دارند و بیش از 300 اثر داستانی توسط جوانان در این انجمن نوشته شده است.
دیوان در سال 1403 مجوزهای لازم را دریافت نموده و در پایگاه جدید فعالیت خود را ادامه می دهد. متقاضیان میتوانند با ثبت نام در سایت از آموزش های نویسندگی استفاده نمایند، کتاب خود را بنویسند و در انجمن های مختلف به گفتگو، نقد، گویندگی و ... بپردازند.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " انجمن نویسندگی دیوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت . طراح سایت : گروه هاویر - محمدحسین کریمی.