انجمن نویسندگی دیوان

کلبه ای برای قصه های ما

رمان نوشته خیالی| مبینا فروتن کاربر انجمن دیوان

خلاصه کتاب: خلاصه: بهم می‌گویند قاتل کوچک، قاتلی که با دست‌های پدربزرگش قاتل شد. یک دختره شش‌ساله چه می‌داند از درد کشیدن، درد و ناله کشیدن بقیه، چرا باید برای من این‌ها شیرین باشد؟ چرا باید طعمه تلخ مرگ را بچشم؟ چرا باید با دست‌های مادرم به‌سمت مرگ بروم؟ مقدمه: زندگی واژه‌ای‌ست که در ابتدا رنگ سبز در ذهنت تداعی می‌شود اما به ندرت آن رنگ سبز تبدیل به رنگ سیه‌ای شده که تاریکی شب را در گرفته. حال زندگی من میان آن سیه رنگی قرار گرفته که هر چه تکاپو می‌کنم بُرون آیم، بدتر در آن گرداب غرق می‌شوم... آن‌قدر غرق که تا اجل به سویم نیاید، از این «زندگی» رهایی ندارم...

داستان کوتاه غم اَفزا| بهار زارع کاربر انجمن دیوان

خلاصه کتاب: خلاصه: همه چیز از آن روز شروع شد، درست روزی که به خود آمدم و دیدم در سردخانه بین انبوهی از مرده‌ها نشسته‌ام و همراه با آنها از سرما جان می‌دهم؛ حتی گاهی خود را در بین انبوهی آتش می‌دیدم که همچون تکه چوبی در آن می‌سوزم و تبدیل به خاکستر می‌شوم. من دیوانه نبودم فقط هرچیزی را که می‌دیدم به زبان می‌آوردم. اما تا کی کابوس روزانه‌ام مرا رها می‌کرد؟ در روز روشن و کابوس؟ الحق که از دیوانه گذشته است، من یک روانی‌ام! مقدمه: به راستی ما به چه علت در سیاهی شب به دنبال نور خورشید می‌گردیم؟! همین‌قدر کوتاه و همین‌قدر ساده! روزگار، ما را بازیچه‌ی دست خود قرار می‌دهد... هرچه قدر هم که التماس کنیم، آنچه نوشته شده را به عمل می‌رساند! مرد همسایه همیشه می‌گفت: « بگذار همیشه یک جای زندگیَت لَنگ باشد؛ رو به راهیِ همه چیز، ترسناک است و بوی طوفان می دهد!»

رمان بختی به رنگ شب(فصل اول)| سارینا درگی کاربر انجمن دیوان

خلاصه کتاب: خلاصه: داستان محور زندگی هلیا می‌گذره دختری که توسط عشقش ترک شده و اجبارا بچش رو سقط کرده ولی حالا کیان برگشته و تازه متوجه میشه هلیا باردار بوده و از اینکه بچه رو سقط کرده به شدت عصبانیه و این تازه اول تقدیر شوم و تاریک هلیاست... کیان چه عکسالعملی نشون میده؟ بعد از این چه ماجراهای تلخ دیگه ای قراره رخ بده که زندکی هلیا رو به چالش میکشه؟ مقدمه: قدم‌هایم اشتباه بوده‌اند یا از ابتدا تباهی و تاریکی بر روی زندگی‌ام سایه انداخته بودند؟ چه کرده بودم که این مجازاتش بود؟ درد و عذاب و ردائت تنها چیزهاییست که در زندگی با آنها مواجه می‌شوم. لااقل تو در کنارم بمان، راه خوشبختی را نشانم بده حتی اگر قرار باشد مدت کوتاهی را در آنجا اتراق کنیم. نگذار بی‌هیچ خاطره خوبی از این دنیا بروم و حسرت شادی کردن را بچشم. سزاوار مدتی با آرامش زیستن هستم تو آن را به من هدیه کن. روزهایی خوشی را برایم بساز که حتی اگر تلخی روزگار به سراغم آمد باز هم خوشنود باشم از اینکه وقتی را شاد زیسته‌ام. نرجس/پروازی

رمان تابوت پروانه| هانیه تاجیک کاربر انجمن دیوان

خلاصه کتاب: خلاصه: ماهرخ، دختری که زیبایی رخش حتی ماه رو متحیر می‌کنه، درست اولین روز مدرسه‌ش اسیر می‌شه؛ اسیر دست‌های کثیف یه غریبه، شاید هم آشنا! یا بهتره بگم؛ اسیر دست‌های یه غریبه‌ی آشنا می‌شه! دختر کوچولوی قصمون توی اولین روز مدرسه‌ش خانم می‌شه! درست توی هشت سالگی! شخصی به ظاهر مرد و مذکر جنسی دنیاش رو به آتیش کشید و حالا نفرت بزرگی توی دل دختر قصه‌ به وجود آورده! اون غریبه‌ی آشنا چه کسی بوده؟! هدف اون مرد از این تباهی چی بود؟! مقدمه: با یادآوری دوران کودکی‌ام، اشک‌هایم روان می‌شوند! دورانی که برایم چیزی جز آه و ناله و اشک و گریه نداشت؛ اما نمی‌‌خواستم این‌طور شود، نمی‌خواستم روز اول مدرسه‌ام روز قتلم شود! روز قتل دخترانگی‌ام، روز قتل تمام رویاهای صورتی و روز قتل خنده‌ام! جامه‌ای که سرنوشت برایم دوخت، به تن نحیف و کوچکم زیادی بزرگ بود! از همان روزها کینه در دلم روان شد؛ کینه از آدم‌ها! کینه از جنس‌های مذکر به ظاهر مرد! اما با این حال پیروز شدم؛ پیروز محو کردن فریادهایم در سکوت!

داستان هل میشیگان| زهرا هزارسی کاربر انجمن دیوان

خلاصه کتاب:

خلاصه: داستان ما در مورد دختری که نه قراره از خانواده ثروتمندی باشه و نه منتظر شاهزاده بر اسب سفیدِ! پری قصه ما خودش برای نزدیک شدن به شاهزاده قصه اقدام می کنه که همین زندگیش رو تغییر می‌ده؛ روستایی که قراره جون پری و دوست‌هاش رو به بازی بگیره! آیا پری از اون روستای نفرین شده با دوست‌هاش زنده بیرون میان؟

مقدمه: تمام حالات ممکن را از نظر گذراندم، این که شاید از لبه تنه درخت به پایین سقوط کنم! این که به‌خاطر پوسیده بودن تنه درخت، ناگهان تنه پودر شود! این که پایم گیر کند! این که آخر آخرش مرگ است! آرام پا جلو گذاشتم، آرام قدم برداشتم. میان آن دره رودی خروشان بود، یک رودخانه با عمق زیاد که اگر درونش می‌افتادم دیگر زنده ماندنم...

داستان کوتاه حرمتی که شکست| زهرا عربان کاربر انجمن دیوان

خلاصه کتاب: خلاصه: همراز، دختری که مجنون‌وار دل به آدم اشتباهی باخته و تن به ازدواجی با عشقِ یک طرفه داده، در رابطه‌ای نابرابر می‌شکند و خورد می‌شود. اما آیا این شکستن او را برای همیشه از دنیا طرد می‌کند؟! آیا معشوق بی‌وفایش را تنها می‌گذارد؟! باید دید...! مقدمه: کلمات در وصف بی معرفتی یار من عاجزانه بر زمین زده می‌شوند و توان به رخ کشیدن بختِ به رنگ شبم را ندارند. عشق که از حد بگذرد به جنون وا داشته می‌شوند و چه بی‌رحمانه منِ مجنون به چشم نیامدم. این‌بار لیلی داستان مجنون شده و برای دل فکسنی و قراضه‌اش، هیچ خریداری پیدا نمی‌شود! «زهرا عربان»

داستان کوتاه دریده شده| کوثر کاکایی فرد کاربر انجمن دیوان

خلاصه کتاب: خلاصه: میلاد، پسری که زندگی‌اش با گذشته شومش عجین شده؛ گذشته‌ای که هیچ‌کس نمی‌داند چیست و حتی کسی از آن خبر ندارد. سال‌ها می‌گذرد و حالا میلاد نوجوان، یک جوان رعنا شده است. او سعی در نادیده گرفتن دارد ولی قلبش دریده شده است، تمام وجودش در چنگال گذشته تکه و پاره شده است. چه درگذشته این پسر است که او را رها نمی‌کند؟ مقدمه: زمان می‌گذرد... هیچ‌گاه مکث نمی‌کند و راه خود را ادامه می‌دهد. مغز دفتر یادداشتی بود برای حک تک‌تک خاطرات در هر برهه زمانی. خاطرات خوب، با مداد خاکستری و خاطرات بد، با خودکار سیاه نوشته شده‌اند. مغزم درد می‌کند؛ این حجم از درد، برای یک دفترچه یادداشت هم زیادی است! *من، برای ماه‌ها خودم نبودم و هیچ‌کس متوجه نشد

داستان کوتاه سر به زیر| کوثر کاکایی فرد کاربر انجمن دیوان

خلاصه کتاب: خلاصه: داستان عشق در کوچه پس کوچه‌های تبریز؛ اواخر دهه سی. آن‌جایی که عشق کم پیدا می‌شد؛ ولی اگر پیدا می‌شد، خالصانه بود و پاک. زمرد، دختر آسیه خانوم و خواهر ابراهیم که مردی غیرتی است دل می‌بندد به فردین که پسری کوچه بازاری و ناخلف است! حالا چه می‌شود اگر یک بی‌آبرویی بزرگ پیش آید؟ مسئول این رسوایی کیست؟ مقدمه: انسان‌ها به میزان حقارتشان دروغ می‌گویند، به میزان فرهنگشان اعتماد می‌کنند، به میزان هویتشان عاشق می‌شوند و به میزان کمبودهایشان، آزارت می‌دهند... هر چه حقیرتر باشند، بیشتر دروغ می‌گویند تا حقارتشان را جبران کنند، هر چه فرهنگشان غنی‌تر باشد، بیشتر به دیگران اعتماد می کنند... هرچه هویتشان عمیق‌تر باشد در عشقشان وفادارترند و به اندازه درکشان می‌فهمند و به اندازه شعورشان، به باورها و حرف‌هایشان عمل می‌کنند... ! «منبع نامشخص»

داستان کوتاه یک عمر و هفت دقیقه| کیمیا مریدی کاربر انجمن دیوان

خلاصه کتاب: خلاصه: وقتی یه نفر می‌میره، مغزش تا «هفت دقیقه» زنده می‌مونه و فعالیت می‌کنه. توی اون هفت دقیقه تمام خاطرات اون فرد به شکل یه فیلم کوتاه از جلوی چشم‌هاش رد می‌شه‌. هفت دقیقه در برابر یک عمر زندگی... وقتی بهش فکر می‌کنی احساس عجیبی بهت دست می‌ده، اون هفت دقیقه قراره تلخ باشه یا شیرین؟ اگر فقط هفت دقیقه مهلت زندگی داشتیم با کی اون دقایق رو می‌گذروندیم؟ مقدمه: لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم... تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست! تا بدانی نبودنت آزارم می دهد! لمس کن نوشته‌هایی را که لمس ناشدنیست و عریان… که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد! لمس کن گونه‌هایم را که خیس اشک است و پر شیار! لمس کن لحظه‌هایم را… تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم! لمس کن این با تو نبودن‌ها را لمس کن… یک عمر و هفت دقیقه در قلبم خواهی ماند!

داستان دنیا از آن تو| سحر مستاجران کاربر انجمن دیوان

خلاصه کتاب: خلاصه‌: منی که در پر قو بزرگ شده بودم و همیشه همه چیز در اختیارم بوده است عاشق اویی شدم که از خود خانواده دارد؛ اما باز هم باید به دست می‌آوردم و از آن خود می‌کردمش! مثل همیشه این قدرت من بود. و اما چگونه امیر را راضی کنم تا مرا هم در باغچه کوچک قلبش راه دهد؟! راه وارد شدن به زندگی او چیست؟ آیا موفق خواهم شد تا قلبش را تسخیر کنم؟! مقدمه: دل دادم به نگاهی که از خود صاحب داشت و اما منی که خواهان لمس دستانش هستم. قلبم را چه کنم که با دیدنش عالم و آدم را از شور و شوقش مطلع می‌سازد و چیزی نمانده است تا مرا انگشت نمای خاص و عام کند! می‌خواهمت، حتی اگر نیمی از وجودت متعلق به دیگری باشد، حتی اگر در قلبت گوشه‌ای کوچک در اختیارم بگذاری و تنها یک دستت دستانم را بگیرد. شریک می‌شوم تو را با دیگری! چرا که همین نصف قلبت هم برایم کافیست. می‌توانم سال‌ها در گوشه‌ای دنج بنشینم و به موسیقی گوشنوازش گوش بسپارم. «نرجس پروازی»

مطالب پر لایک
مطالب محبوب
آرشیو نویسندگان
درباره سایت
انجمن دیوان سال 1399 در بستر پیام‌رسان ها فعالیت خود را آغاز نمود. بالغ بر 20000 کاربر در انجمن عضویت دارند و بیش از 300 اثر داستانی توسط جوانان در این انجمن نوشته شده است. دیوان در سال 1403 مجوزهای لازم را دریافت نموده و در پایگاه جدید فعالیت خود را ادامه می دهد. متقاضیان می‌توانند با ثبت نام در سایت از آموزش های نویسندگی استفاده نمایند، کتاب خود را بنویسند و در انجمن های مختلف به گفتگو، نقد، گویندگی و ... بپردازند.
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " انجمن نویسندگی دیوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت . طراح سایت : گروه هاویر - محمدحسین کریمی.