داستان کوتاه پرواز قوها| حدیثه رنجبر کاربر انجمن دیوان
خلاصه: دختری با هزار امید و یک آرزو! آرزویی که رسیدن به او تنها یک رویاست نه هدف! رویایی که قربانی یک اشتباه کوچک شده؛ اشتباهی که تیشه به پر های همچون ابریشم دختر برای پرواز زده. عشقی آمیخته با چاشنی پرواز، پروازی در آسمان بیکران عشق. چه اتفاقی باعث شده دخترک هدف را فقط یک رویا ببیند؟! آیا موفق خواهد شد رویایش را به حقیقت بپیونداند؟!مقدمه: آری آغاز دوست داشتن است، گرچه پایان راه ناپید است من به پایان دگر نیندیشم؛ که همین دوست داشتن زیباست، شب پر از قطرههای الماس است. از سیاهی چرا هراسیدن آنچه از شب به جای میماند عطر سکرآور گل یاس است. آه بگذار گم شوم در تو کس نیابد دگر نشانهی من روح سوزان و آه مرطوبت بوزد بر تن ترانه من... آه بگذار زین دریچه باز خفته بر بال گرم رویاها، همره روزها سفر گیرم بگریزم ز مرز دنیاها. «فروغ فرخزاد»