داستان کوتاه لاوین | زهرا اسماعیلزاده کاربر انجمن دیوان
خلاصه کتاب
خلاصه: مرد نهفته کیست؟ او در محلهی پایین شهر تهران طبق قوانین پدرش حاج مرتضی است اما شیفته دختریست، دختری که او را با گذر از افراد محله و خانوادهی سخت گیرش زیر نظر خود دارد؛ اما چگونه؟ مگر میشود؟ حاج مرتضی متوجهی پنهان کاری پسرش میشود و تصمیم سختی را پیش رویش میگذارد.
تصمیم حاج مرتضی برای تک پسرش چیست؟ مقدمه:
برایم شیرین زبانی کن!
گوش سپردن را بلدم!
تو برایم ناز کن!
جانم را بدهم و نازت را خریدار باشم بلدم...
عاشق بمان که عاشقی را بلدم!
برای من بمان که ماندن را بلدم!
منِ دیوانه را بغل بگیر تا عطش داشتنت ز من مجنونی بسازد که هیچ تا به عمرشان ندیدهاند.
سری به آغوشم بزن حتی اگر وسط خیابان هستم!
سری به دلم بزن حتی اگر پریشان هستم!
سری به من بزن که به انتظارت نشستهام!
تا بیایی و ز منِ دیوانه، عاقلی عاشق بسازی که چشم انتظار معشوقش است!