داستان کوتاه خلسه شیرین | نرگس بیاتی کاربر انجمن دیوان
خلاصه کتاب
خلاصه:
نمیتونم به خودم دروغ بگم میدونی؟! من با تموم خوبیها و بدیهات باز هم عاشقت هستم! از قدیم گفتن: «تا کسی رو از دست ندادی قدرش رو نمیدونی»
آره! من هم زمانی که تو رفتی و از دستت دادم قدرت رو دونستم؛ ولی دیدی که پشیمون شدی و برگشتی و برگشتت باعث شد باز هم همون شیرین و فرهاد سابق بشیم! اما تو چه دلیلی برای رفتن داری؟دلیل برگشتت چی بود؟ مقدمه:
نامهای مینویسم برای کسی که عشقش تمام وجودم را فرا گرفته تا لحظهای نتوانم خاطرش را به فراموشی بسپارم.
عشقت را در قلبم نگه می دارم و اعتراف میکنم که دوستت دارم و عاشقتم!
میخواهم در چشمان رنگ شبت جوری غرق شوم که از همهی دنیا غافل شوم تا فقط تو را در این دنیای کوچکم ببینم و عشقم را ستایش کنم؛ دل تنگت هستم عشق جانم.