خلاصه کتاب: خلاصه: فریسا، دختر فقیر و جیب بریه که توی پایین شهر همراه با همسایه هاش دزدی می‌کنه و تقریبا خرجشون با همین دزدی به دست میاد. همسایه‌ای مرموز بهشون اضافه می‌شه که در کمال ناشناسی بهشون توی دزدی کمک میکنه‌. تو همین حین پسری فوق العاده پولدار دمبال فریسا می‌گرده و ادعا داره، که ارثش باید با فریسا نصف بشه اما همسر اون پسر باعث میشه که فریسا... مقدمه: چگونه عشق به تورا وصف کنم؟ هنگامی که پیچ و تاب موهایت درون باید می‌رقصد، تمام قلب من از حرکت می‌ایستد. هنگامی که لبخند می‌زنی منی از من فرو می‌ریزد و دوباره متولد می‌شود تنهام نگذار و بمان تا ابد با من!

• رمان آرزوی داشتنت[فصل دوم] | فاطمه عاقبتی کاربر انجمن دی‌وان
• داستان آخرین سپیده دم | حدیث آزاد کاربر انجمن دیوان
• داستان کوتاه توهم سرد | حدیث آمهدی (دیان) کاربر انجمن دیوان
• رمان سکوت عجیب
• داستان کوتاه دوال
• داستان هل میشیگان
• داستان کوتاه هنداونه شیرین | مهناز اسلامی کاربر انجمن دیوان
• رمان درهم تنیده شده
• داستان کوتاه رِتخُوَیل
• رمان بالاخره بهم رسیدیم

• داستان کوتاه تیمار
• داستان کوتاه آسمان بی‌تو
• داستان همراهت می‌آیم
• رمان نوشته خیالی
• داستان کوتاه غم اَفزا
• داستان کوتاه شدنش زیبا بود
• رمان بختی به رنگ شب(فصل اول)
• رمان تابوت پروانه
• داستان هل میشیگان
• داستان کوتاه حرمتی که شکست