خلاصه کتاب
خلاصه:
چیرکین حداقل برای میکائیل نوعی تبدیل است. پسری که در کوچههای فقر رشد کرده و ساخته شده، همان کوچههایی که آغشته به فساد و چیرکین است.
کوچههایی لبالب از مواد و جوانان ارازل و اوباشی که باعث شدند پاکی به تاریکی تبدیل شود، در حالی که این کوچه قدم به قدم، محله و شهر و استان را در اسارت میگیرد. ما حکایت چیرکین را رصد میکنیم.
آیا میکائیل موفق به حفظ پاکی خود میشود؟ یا داستان چیرکین به فاجعهی عظیمی دست پیدا میکند؟
آیا میشود جلوی این سیل را گرفت؟
مقدمه:
به او گفتم که مال خود را گم کردهام. اول بلند خندید، بعد آرامتر خندید، دفعهی سوم لبخندی زد و چهارمین بار لبهای او بیحرکت ماندند. با او همراه شدم و هر چهار بار راهی پیدا کردم. در آخر این من بودم که باختم، من پاکیام را از دست دادم؛ اما او هنوز در پشت من با نگاهی پر از امید منتظرم هست.
مادرم شاید میتوانستم به تو برای آخرین بار بگویم منتظرم نباش.
میخواهی بدانی کیستی؟ نپرس، عمل کن! عمل شما را ترسیم و تعریف میکند.
من به عنوان عمل تو را تعریف میکنم برای کسانی که باور دارند پاکی بر تاریکی غلبه میکند. همه چیز برعکس است. سفیدی دوام نمیآورد، او را تاریکی قورت داد و بدتر از خود خلق کرد.
آری، سفیدی پرنوری که به خود میبالید و به همه حتی چیرکین فقر میفروخت. او هم بلعیده شد، بلعیدگی به سبک چیرکین!