رمان دری به دنیای دیگر | علی اسماعیلی و رویا.م کاربران انجمن دیوان
خلاصه کتاب
خلاصه:
ماورا؟ هروقت بهش فکر میکنم و به هر اندازهای که بهش فکر میکنم، به یک نتیجه میرسم!
«چرت محضه»
اما چی شد که اون چرت محضه به بزرگترین ترسم تبدیل شد؟
منی که ماورا رو به هیچ عنوان قبول نمیکردم، چرا الان در دنیایی به اسم ماورا گیر کردم که دارم ثانیه به ثانیه آرزوی مرگ میکنم؟!
الان در دنیایی هستم به رنگ و طعم وحشت و مرگ!
زندگیم به کابوسی تبدیل شده که تا سالیان سال نمیتونم بیدار بشم و این پایان من هست؛ ولی چرا؟
چی شد که الان میتونم مرگ رو با دستهام حس کنم؟ مقدمه:
رویارویی با حقیقتی دور از ذهن، با دنیایی وهمانگیز و خوفناک، با افرادی ناشناخته و غریبه!
پریدن در وسط بلبشوی هولناکی به ترسناکی عبور از مسیری که در دنیای تو نیست.
قدمهای لرزان، نفسهای سنگین، چشمهای از حدقه درآمده و حرفهایی که هیچکس آنها را باور نمیکند، کوچکترین بخش این ماجرای خوفانگیز است!
و این تازه شروع راه و آغاز دردسرهای مهیب است.
«نرجس/ پروازی»