خلاصه کتاب
خلاصه:
عشقی که دردها را در خوابی عمیق فرو برد، عشقی میانِ یک دختر نوجوان و دخترک دلبرش!
احساسی آنقدر عمیق که دخترکِ نوجوان را روز به روز از میان آن همه درد و کنایهها بیرون کشید و مانند یک دختر شجاع بار آورد تا ملکهای را به دنیا آورد که آیندگان برایش سر تعظیم فرود آورند. مینویسد تا بگوید حقی را که بر من حرام شد، صد برابرش از آن تو خواهد بود ای پرنسس زیبایم!
آیا وصال زورش بر جدایی غلبه میکند؟ اصلا پرنسسش از آنِ پسرکِ شبهایش خواهد بود یا باز هم قرار است در هم شکند؟ مقدمه:
ای بهانهی نوشتهام تنفست بهانهی حیاطم، لبخندت پاک کنندهی نفرتم و زیباییات دلیل لبخندم.
ای که غمت غبار بر جهان مینشاند، ای مصداقِ تمام زیباییها، اندوه مدار که هر قطره از اشکت سیلی برای تخریب خانهام میشود.
مادرت در خانهای که گوشه به گوشهاش بوی تو از آن برخاسته میشود، مینویسد.
تنها برای یک بارِ دیگر شنیدنِ خندههایت، برای شنیدن قهقهههایت زندگی میکند.
تویی که بهانهی زندگیام هستی، زندگی کن که همین لذت بردنت است که مرا استوار داشته است.