داستان کوتاه فقط چند قدم | سایه.م.ر کاربر انجمن دیوان
خلاصه کتاب
خلاصه:
داستان شیرین و فرهاد را حتما شنیدهاید. چه شعرها که برایشان نگفتهاند و چه داستانی دارد، شیرین مانند عسل و تلخ مانند زهر. بیستون سنگ صبور قلب فرهاد میشود و شیرین کابوس تلخ شبهایش.
باید دید داستان فرهاد ما چه خواهد شد؟
شیرین درد است یا درمان؟
شیرینی رویای شیرین به کام فرهاد میشود یا خیر؟ مقدمه:
دوستت دارم و از تو دلگیر نیستم.
اگر پاییز دل بستهٔ برگ سبزی باشد،
یا قفسی عاشق پرندهای...
مثل لالی که گم کرده خودش را در آهنگی؛ که زمزمهاش هم نخواهد کرد.
میدانم! میدانم و کاری از دستم بر نمیآید.
از تو دلگیر نیستم، آخرین دقیقههای اسفندماهم انگار؛ تو اما بهار شو و تمامم کن.
معصومه صابر