داستان کوتاه در شب | مهدیس شریفی کاربر انجمن دیوان
خلاصه کتاب
خلاصه: روتا شخصی خیالی که در ذهن لاله از نوجوانی پیله کرده است و قصد رفتن ندارد. در زمانی معین ودر شبی مخوف، لاله یکباره به خوابی ابدی حضور پیدا کرد و زمانی که یکباره جهانش همچون خوابی کوتاه تیره شد روتا را از لای تیرگی ها دید که چگونه پرسه میزد و لاله را شیفته خود کرد، تخیلاتی که لاله برای خود بافته، عشق را فریاد میزنند به گمانم لاله در همان دیدار اول عاشق شد و راه بازگشت به خواب دوباره را برای دیدن روتا قبول کرد. ایا عشق خیالی لاله انعکاسی از واقعیت است؟ مقدمه: عشق قلب را مچاله میکند، عشق نبض را ضعیف میکند.منتظر میمانی که همه چیز واقعی شود اما وقتی از خواب بیدار میشوی می فهمی که آغوشش را با متکای روی تخت اشتباه گرفته ایی! از شدت نزدیکی که در رویا به او داشته ایی غرق در عرق های سرد میشوی که روی کمرت را نوازش میکنندو ایننوازش هارا با انگشتان قلمی اشاشتباهمیگیری؛ وقتی که نسیمی از پنجره روانه اتاق میشود و موهایت را نوازش میکند، خیال میکنی که او موهایت را به بازی گرفته است و این واقعا زیباترین عشق میان خواب و رویاست.