داستان کوتاه حقارت واژه | پردیس خلیلی کاربر انجمن دیوان
خلاصه کتاب
گیتا دختری که توسط یکی از عزیزترینهاش به اعتیاد دچار میشه و به همین دلیل، مجبور میشه از معین که عاشقانه دوستش داره بیهیچ دلیلی جدا بشه. حالا بعد سه سال چرخه روزگار کاری میکنه تا گیتا وارد خونهای بشه و در اونجا حرفهایی بشنوه و رازهایی برملا بشه که زندگیش رو تغییر میده. به نظرتون گیتا وارد چه خونهای میشه؟ چه اتفاقاتی براش میافته و با کی روبهرو میشه؟