داستان کوتاه حرمتی که شکست| زهرا عربان کاربر انجمن دیوان
خلاصه کتاب
خلاصه:
همراز، دختری که مجنونوار دل به آدم اشتباهی باخته و تن به ازدواجی با عشقِ یک طرفه داده، در رابطهای نابرابر میشکند و خورد میشود.
اما آیا این شکستن او را برای همیشه از دنیا طرد میکند؟!
آیا معشوق بیوفایش را تنها میگذارد؟!
باید دید...!
مقدمه:
کلمات در وصف بی معرفتی یار من عاجزانه بر زمین زده میشوند و توان به رخ کشیدن بختِ به رنگ شبم را ندارند.
عشق که از حد بگذرد به جنون وا داشته میشوند و چه بیرحمانه منِ مجنون به چشم نیامدم.
اینبار لیلی داستان مجنون شده و برای دل فکسنی و قراضهاش، هیچ خریداری پیدا نمیشود!
«زهرا عربان»