داستان منهدم موقت | آتنا ابدان کاربر انجمن دیوان
خلاصه کتاب
خلاصه:
راهزنان دریا اینبار به کشتی قابلی دستبرد زدند و ماحصلش دلارهایی به اندازهی تکتک نقشههای هر یک برای فریب دادن دیگریست، ناخدا همچنین ریسمان دسیسه را در خیالش میبافد. از ما بین این سیزده مردِ زیاده طلب، یک نفر داوطلب میشود چیزی را به ناخدای پرحرص که فریب دادن برایش از همه سهل و بیرنجتر است یادآوری کند. این مرد بیطمع کیست؟ ناخدا ادموند از چه کسی، چه درسی خواهد گرفت؟ مقدمه:
نه تقدیر و نه سرنوشت کار تاریخ است، زیر سر اوست هر چه که اینجا رخ میدهد، اگر امواجی هستند که با ولع کشتیها را در خود حل میکنند پیشهی خودش است، در صورت فسخ، لاشهاش به اسکله خواهد رسید تا آن هنگام بادبانها به جهت جنوب هدایت میکنند و جزیرههای ناشناخته پشت شناسندهها خفا میشوند، فدریک بکمن به صحت میگوید که:
«انسان درحال معاملهی زندگی است، هر روز.»