خلاصه کتاب
خلاصه: بیست و دو قتل اتفاق افتاده است. بیست و دو زندگیای که سوخته شده و حال تنها راه یافتن قاتل شخصی است که خودش نیز سالها پیش سوخته شده و تنها نفس میکشد. بازپرسی که سردرگمتر از هر چیز دیگریست، آخرین امید برای یافتن پاسخ سوالات است. آیا او میتواند و یا اصلا دلیل قتل آن بیست و دو نفر چه بوده است؟ مقدمه: نفرت؟ مثل یک شاخه پاپیتال آرام آرام دور قلب را بذر نفرت میزند و بعد بیشتر و بیشتر میشود و دیگر از قلبت چیزی جز شاخههای برگ نفرت دیده نمیشود؛ آنگاه است که نیاز داری یک نفر بیاید و آن شاخهها را هَرس کند و راه قلبت را هموار سازد؛ اما هیچگاه آن یک نفر پیدا نخواهد شد و یا حداقل در دنیای ما پیدا نمیشود و تو میمانی و هزاران شاخههای نفرت که به قلب دیگران نیز پراکنده شدهاند.