داستان بلند آبی حقیر | کوثر عباسی (ماهسان) کاربر انجمن دیوان
خلاصه کتاب
خلاصه:
زنی خسته و بیپناه در شهری ویران شده، زنی که به تنهایی مجبور به حفاظت از فرزندان خود است در حالی که جان دفاع از خود را ندارد.
اویی که هیچگاه در برابر ناعدالتی جهان سر تعظیم فرو نیاورده حالا توسط زانوان بیرحم جنگ کمر خم کرده و نمیتوانست کمر راست کند.
آیا او قادر به حفاظت از خود و فرزندانش میان گرگان درندهخوی خواهد بود یا در چنگال آن گرگها برای همیشه اسیر خواهد ماند؟ مقدمه:
وقتی والدینم را ترک کردم گریه نکردم، وقتی گربهام مرد گریه نکردم، موقعی که در ناسا کار پیدا کردم گریه نکردم، حتی وقتی بر خاک ماه بوسه زدم گریه نکردم؛ اما وقتی از روی ماه به زمین نگاه کردم زمین پشت انگشت شستم پنهان شده بود، آنوقت بود با تمام وجود اشک ریختم که در این تیله آبی حقیر انسانها بر سر چه میجنگند؟!
«نیل آرمستراک، اولین انسانی که بر روی ماه قدم نهاد.»