خلاصه کتاب: خلاصه: آرام، گل عشق پسرخالش رو در باغ دلش رشد می‌ده؛ اما در روز خواستگاری پسرخالش عشقش رو پس می‌زنه و می‌گه اصلا اون رو نمی‌خواد! و این‌جاست که آرام روحیش رو از دست می‌ده و روزهای تلخ افسردگیش شروع می‌شه اما با اتفاقی و ورود شخصی غریبه اما آشنا، زندگیش تغییرات کوچیکی رو آغاز می‌کنه. اون شخص کیه که درست در وقت ناامیدی آرام، وارد زندگیش می‌شه؟ حوادثی که رخ می‌ده، چه خوب چه بد باعث می‌شن که آرام رو به بهبودی بره یا بدتر از قبل بشه؟

• رمان خواهم ایستاد
• داستان رواهند
• داستان بلند آبی حقیر
• داستان کوتاه غروب جزیره
• داستان نیشا | ماهی.ر کاربر انجمن دیوان
• داستان کوتاه چاو کاله | ونوس فاضلی‌پور کاربر انجمن دی‌وان
• رمان لاکونا
• رمان پروازی از جنس سقوط
• داستان کوتاه گرناد
• داستان کوتاه سیلی

• داستان کوتاه سیلی
• داستان کوتاه آنونز
• داستان کوتاه آنیم
• رمان آرزوی داشتنت (فصل اول)
• داستان کوتاه تیمار
• داستان کوتاه آسمان بی‌تو
• داستان همراهت می‌آیم
• رمان نوشته خیالی
• داستان کوتاه غم اَفزا
• رمان بختی به رنگ شب(فصل اول)