خلاصه: زنی بخاطر مزه ثروت هنگفتی به مردی نزدیک میشه و زندگیش رو به آتش میکشه. مدتی بعد باز هم برای بدست آوردن کاغذهای پول و طمع داشتن قدرت دست به هر کاری میزنه. پسرخواندههاش به عنوان پلیس مقابلش میایستن. غم قتل مادرشون به دست اون زن توی گذشته و بعد دور کردن پدرشون از پسرها انگیزه اونها رو بیشتر میکنه. برنده این بازی چه کسیه؟ چه کسی تسلیم میشه؟ مقدمه: وقتی توی اوج خوشبختی هستی همیشه یه اتفاقی از راه میرسه که بهت بگه نه از این خبرها نیست. زندگی آرومت رو با توفان به گند میکشه. توفان... توفان که میاد دیگه توجه به اینکه چی سر راهش هست یا نیست نداره و همه چی رو توی خودش میکشه و نابود میکنه. خوب یا بد، خوشگل یا زشت فرقی نمیکنه. مقاومت در مقابلش سخته ولی غیرممکن نیست؛ پس چه بهتر که ریسک کنی و مقاوم باشی.