خلاصه کتاب:خلاصه:
آیدل بودن سخته، زندگی یک آیدل پر از شایعه و سختی و درگیری وجود داره، اما ایندفعه شایعه سختتر بود، اینکه یک آیدل یکی از اعضای خانوادش پیدا میشه.
عکسی در گوشی خواهر ریوک پیدا میشه و باعث شایعهای بزرگ میشه. آیا این شایعه تموم میشه؟ یا نه؟ شاید یه کلمه همه چیز رو تموم کنه؟ شایدم نه! مقدمه:
یک عکس، همه چیز را عوض کرد.
زندگی سه تا گروه آیدل، درگیر یک عکس شد.
عکسی که نشان میداد، همه چیز دروغ بوده!.
همه چیز!.
اما با یک کلمه همه چیز بدتر شد.
اعتراف کردن به حقیقت!
اتفاقی سهمگین بود، شخص متهم به حقیقت اعتراف کرد و کیش-مات شد.
آیا همه چیز درست میشه؟
خلاصه کتاب:خلاصه و مقدمه:
شکوفه تازه از همسرش جدا شده.
یک ماه نگذشته و حسابی درگیریهای ذهنی داره؛ تا اینکه یه خبر کل خانواده رو به شوق میاره، حتی شکوفه رو!
و اون خبر چیه؟ تنها پسر عموی شکوفه بعد از هفت سال برگشته ایران... پسر عمویی که همبازی بچگیهای شکوفه بود الان با دست پر اومده برای ایجاد تغییر توی زندگی شکوفه.
ولی آخه چطور؟!
***
معشوق شاعر بودن غمانگیز است؛ خصوصا وقتی بعد نوشتن هزاران شعر دربارهات دیگر مخاطب شعرهایش نباشی!
مثلا فکر کن روزی آیدا از خواب بلند میشد و میدید دیگر مخاطب اشعار شاملو نیست و کتاب مثل خون در رگهای من پشت چاپ مانده و احمدِ عزیزش کتاب دیگری را برای معشوق جدیدش گیسو نوشته به نام عطر خوش گیسویت!
آیدا در آینه به خودش نگاه میکرد، آیدا در آینه میشکست!
خلاصه کتاب:خلاصه: مرد نهفته کیست؟ او در محلهی پایین شهر تهران طبق قوانین پدرش حاج مرتضی است اما شیفته دختریست، دختری که او را با گذر از افراد محله و خانوادهی سخت گیرش زیر نظر خود دارد؛ اما چگونه؟ مگر میشود؟ حاج مرتضی متوجهی پنهان کاری پسرش میشود و تصمیم سختی را پیش رویش میگذارد.
تصمیم حاج مرتضی برای تک پسرش چیست؟ مقدمه:
برایم شیرین زبانی کن!
گوش سپردن را بلدم!
تو برایم ناز کن!
جانم را بدهم و نازت را خریدار باشم بلدم...
عاشق بمان که عاشقی را بلدم!
برای من بمان که ماندن را بلدم!
منِ دیوانه را بغل بگیر تا عطش داشتنت ز من مجنونی بسازد که هیچ تا به عمرشان ندیدهاند.
سری به آغوشم بزن حتی اگر وسط خیابان هستم!
سری به دلم بزن حتی اگر پریشان هستم!
سری به من بزن که به انتظارت نشستهام!
تا بیایی و ز منِ دیوانه، عاقلی عاشق بسازی که چشم انتظار معشوقش است!
خلاصه کتاب:خلاصه:
چقدر شیطنت، چقدر آرامش، چقدر زیبایی همه و همه در یک شب از بین میرود.
از آن سه تن یکی که ناپدید می شود، آن دو تن باقی مانده هم همراه او نابود میشوند.
بهخاطر آن دختر، به خاطر آن دختر، نگار از کنار خطر میگذرد اما رد نمی شود؛ داخل آن نفوذ میکند.
اما این میان دردی مشترک پدیدار میشود.
همه و همه به خاطر آن دختر بود!
به خاطر آن دخترک، اما آن دخترک کیست؟
چه میشود که همه چیز به خاطر اوست؟! مقدمه:
گاهی در زندگی میگوییم:
- با یکبار چیزی نمیشود.
اما شاید با همان یکبار خلاف قوانین پیش رفتن، زندگی خود و دیگران را از بین ببریم.
برای دیگران بود و نبودمان رنج و درد شود و برای خودمان حضورمان آزار!
گاهی در جامعه نگاه خوبی به زندگی و اطرافمان نداریم که بدانیم حتی نباید به چشمانمان اعتماد کنیم. هرگز خوشبینانه وارد بازی جامعه و تفکرات پوچ نباید بشویم، چرا که بازنده نخواهیم بود، برنده هم نخواهیم بود، ما خواهیم مرد!
خلاصه کتاب: خلاصه:
سوگلی خانواده جهانبخش به حدی خودسر و خودرای شده که کسی نمیتونه مقابلش بایسته، اما فردی از راه میرسه که نه تنها اون رو سر رام میکنه؛ بلکه بلایی سرش میاره که تا مدتهای طولانی مثل عروسکی بیاحساس و منزوی میشه.
کیوان چطور آسمون قلب برکه رو سیاه و تاریک میکنه؟! آیا دوباره، با روزنهای امید و یا شاید تجدید دیدار با فردی که فکرش رو هم نمیکرد آفتاب در قلبش طلوع میکنه؟ یا گرد غم و ماتم تا ابد روی زندگی برکهی شیطون سابق نشسته؟! مقدمه:
باشد میروم اما بگذار قلبم پیشت بماند، چرا که پس گرفتن هدایا را نیاموختهام.
حتی اگر خود بخواهم دلم قصد برگشت ندارد و زندگی را در تو میبیند.
میروم بیقلب و بیاحساس، جسمی که تو کنارش نباشی همان بهتر که به مردهای متحرک بدل شود و پذیرای هیچ دست گرمی نباشد.
میروم در حالی که پای رفتن ندارم، نای دور شدن ز تو را نداشته و هوای تو را برای تنفس کم دارم.
میروم با آنکه میدانم دوری از تو برایم عذابها میآورد.
مرا به یادت بیار، خاطراتمان را، نگذار با رفتنم خود را به کام مرگ بکشانم. آسمان دلم را از سیاهی شب نجات ده و دوباره حوالی قلبم آفتابی شو.
نرجس/پروازی
خلاصه کتاب: خلاصه:
همسرم فرد بسیار کاری و جدیای بود، نمیتوانست مکمل من شود و دنیای ما آری از فرق و تفاوت بود با این وجود نخواستم تنهایش بگذارم و سعی کردم وجه اشتراکی پیدا کنم؛ اما تلاش یک طرفه فایدهای نداشت.
روزی که فهمیدم تلاشهایم ثمرهای نداشته و او بیاهمیت به تقلاهایم به من و رویای بیهودهای که از او در سر میپروراندم خیانت کرده، زندگیام دگرگون شده و حالت تازهای گرفت.
حال چطور میتوانم به زندگی اعتماد کنم؟! شاید لازم باشد هیچوقت به سمت مردی نروم؛ اما شاید در این میان کسی باشد که بتواند روشنیاش را به تاریکی این روزهایم بتاباند. او چه کسی میتواند باشد؟! اصلا ممکن است باز هم زندگی متعجبم کند و تقدیر را جور دیگری رقم بزند؟! مقدمه:
بزرگترین اشتباه زندگیام را پشت سر گذاشتم تا به بهترین قسمت تقدیرم برسم.
گاهی لازم است از دل جنگلی تاریک بگذری تا بتوانی در دشتی سبز و آفتابی به استراحت بپردازی.
باید از دل مردابی گذشت تا شکوفهای به زیبایی نیلوفر داد و قدرت را با گلهای بزرگ و برگهای پهن به رخ جهان کشید.
من هم میان تلخیها قدم زدم تا بتوانم شیرینی انتهای مسیر را بچشم، انگار لازم بود واقعهای سخت را پشت سر بگذارم تا با خوشبختی آشنا شوم.
چه شادمانم از این پاهای زخمی که قرار است تو مرهمشان کنی.
خلاصه کتاب: خلاصه: دخترک پس از جدایی از عشقی که باعث آسیب رسیدن به روحش بود در شرکتی مشغول به کار شد تا خودش زندگیاش را بسازد. در سفر کاریای که برایش پیش آمد با دو مرد آشنا میشود، اشخاصی که شاید اگر احساساتشان را کنترل نکند باعث زیر و رو شدن زندگی نچندان خوب کنونیاش بشوند. اما آیا این افراد ربطی به گذشتهی عشقی و تباه او دارند؟ ممکن است باز هم یک جنس مذکر باعث خراب شدن زندگی شخصیت مملو از احساس ما شود؟ مقدمه: گفتی مرا نمیخواهی؛ ولی باز برگشتی، دنیا را به کامم تلخ کرده بودی و حال انگار قصد داری نگذاری طعم شیرین نبودنت را بچشم. حرفها و رفتارهایت ضد و نقیض هستند؛ اما بگذار همین اول کار یک چیز را برایت روشن کنم. بعد از رد کردنم تو را در دل کشتم و این را بدان که هیچگاه حسم زنده نخواهد شد. کسی را که پس زدی دیگر خواهانت نیست، بلکه دل در گرو کسی نهاده است که برای حفاظت از او حاضر است خود را اسیر تو کند و این به معنای بازگشتش به سوی تو نیست، وسلام! «نرجس/پروازی»
انجمن دیوان سال 1399 در بستر پیامرسان ها فعالیت خود را آغاز نمود. بالغ بر 20000 کاربر در انجمن عضویت دارند و بیش از 300 اثر داستانی توسط جوانان در این انجمن نوشته شده است.
دیوان در سال 1403 مجوزهای لازم را دریافت نموده و در پایگاه جدید فعالیت خود را ادامه می دهد. متقاضیان میتوانند با ثبت نام در سایت از آموزش های نویسندگی استفاده نمایند، کتاب خود را بنویسند و در انجمن های مختلف به گفتگو، نقد، گویندگی و ... بپردازند.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " انجمن نویسندگی دیوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت . طراح سایت : گروه هاویر - محمدحسین کریمی.