انجمن نویسندگی دیوان

کلبه ای برای قصه های ما

داستان کوتاه باوانه کم | نازنین محمدی کاربر انجمن دیوان

خلاصه کتاب: خلاصه: تو زبان کوردی «باوانە کم» معنی خیلی قشنگی می‌ده یعنی «یه جوری تو وجودم ریشه کردی که انگار تیکه‌ای از وجودمی...» داستانمون در مورد دو عاشقِ، دو معشوق که می‌خوان باهم ازدواج کنن؛ اما سرنوشت اجازه نمی‌ده، درست روز عروسی داماد کشته می‌شه و عروس بی‌دوماد می‌شه. چند روز بعد از این اتفاق دوباره می‌خوان عروس رو شوهر بدن که با اتفاقی که می‌افته همه غافلگیر می‌شن. اما سوال اینجاست، کی دوماد رو به قتل رسوند؟ برای چی این کار رو کرد؟ اون اتفاق غافلگیر کننده توی عروسی دوم چی بود؟ مقدمه: منم‌و راز دل شوم و سیه بخت دلم! منم‌و عشق شکست خورده و زنجیر دلم! منم‌و حسرت عشقه بی‌حکم دلم! منم‌و انتظاری در طلب یار دلم! منم‌و من که پوچ است و در خواب دلم... پیوسته از این تن طلبکار است دلم! این منم گیج، دو قطبی یه‌جور! که تمنای دلت هست به هنگام دلم هرکجا هست نگاهت باز اینگونه... عاشق قلب سیاهت اما هست دلم و در آخر از همه دنیا گله دارد دلم...

رمان عطر تسبیح | زهرا جهانی کاربر انجمن دیوان

خلاصه کتاب: خلاصه: دختری به نام دلارام، با سرنوشتی از پیش تعیین شده، در سن کم برخلاف نظر خانواده‌اش تصمیمی عجیب می‌گیرد که زندگی‌اش را به کل دگرگون می سازد! آیا او با این تصمیم، زندگی‌اش را نابود می‌کند؟ آیا او پس از این تصمیم دیگر حق زندگی کردن ندارد؟ همه داستان همین است؛ فقط بخاطر صاحب آن تسبیح دل به دریا می‌زند! مقدمه: کاش این دقیقه‌ها همیشگی بود! این دقیقه‌ها تمام زندگی بود. کاش پلک‌هات راه چشم‌هات رو نمی‌بست، آخه چشم‌های تو دیوونه کننده‌ست. از تو گل می‌کنه خنده رو لب‌هام و کاش پر ستاره می‌کردی شب‌هام رو! تا تو می‌ری دل کوچکم می‌گیره، روی خشکی لبم خنده‌ میمیره.

رمان شراره های واقعیت | فریبا فقیری کاربر انجمن دیوان

رمان شراره های واقعیت | فریبا فقیری کاربر انجمن دیوان

رمان شبح قرمز بیدار میشود| مبینا فروتن کاربر انجمن دیوان

خلاصه کتاب: خلاصه: درد-درد من درد کشیدن بقیه دوست دارم، آن‌هم وقتی که خود با دستان خودم آن طرف را شکنجه می‌کنم. نمی‌دانی وقتی چاقو را روی بدن آن طرف می‌کشی یا چشمانش را از حدقه بادست های خود در میاوری و او از ته دل داد می‌زند و ناله می‌کند و از شکنجه گرش کمک می‌خواهد چه حس خوب و لذت بخشی دارد. شاید بگویند من دیوانه هستم، ولی من دیوانه نیستم، زندگی بی رحم مرا این‌طور کرده. چه اتفاقاتی برایش افتاده؟ چرا درد کشیدن بقیه را دوست دارد؟ زندگی با او چه کرده که این دختر این طور شده است؟ مقدمه: آدم‌، کلمه‌ی غریبی که مرا در آن‌‌ دسته بندی نمی‌کنند، چرا؟ شاید چون از بوی خون لذت می‌بردم و با ناله‌ی آدم‌ها هنگام بریده شدن سر از گردنشان روحم جلا می‌یابد! آن‌ ها مرا حیوان می‌نامند. حیوانی در جلد انسان، یا شایدم هم شبح! آری، شبحی قرمز که حال از خواب بیدار شده و سعی در کنترل کردن خوی وحشی خود ندارد!

داستان کوتاه توت فرنگی من | حدیث پیری کاربر انجمن دیوان

خلاصه کتاب: خلاصه: لیام و ناتالی زوج دیوونه قصه با اخلاق‌های ضد و نقیضشون، اتفاقی باهم آشنا می‌شن، ناتالی که پول پرسته و لیامی که خشک و پول‌هاش از پارو می‌ره بالا. اما سوال اینجاست که این دو نفر چطور باهم آشنا می‌شن؟ چطور می‌شن زوج قصه‌مون؟ اصلا چه اتفاقی برای این زوج می‌افته؟ مقدمه: به نظرم آدم‌هایی که دوستشون داریم، بوی توت فرنگی می‌دن! یه بوی خنکِ تازه‌ی شیرین. اصلا خودشون هم شبیه توت‌ فرنگی‌ان! یه قرمزِ خوشرنگ، کوچولو و دوست‌داشتنی. حتی مثل توت فرنگی شبیه قلب! اون قدر محبت‌هاشون مثل طعم توت فرنگی خوبه که آدم هرچی پیش‌شون باشه، باز بیشتر از قبل عاشق‌شون می‌شه. محبت آدم‌هایی که دوست‌شون داریم، عین توت‌فرنگیه، همون قدر جذاب، شیرین و خوشرنگ...

داستان کوتاه من گرگ نیستم | مهدیه سلیمانی کاربر انجمن دیوان

خلاصه کتاب: خلاصه: من آرتمیس، یکی از نوادگان ایزدبانوی شکار هستم. فرزندی متولد شده از طبیعت و پاکی... اما در بند خیانت‌ها و نیرنگ‌هایی که اساطیر دیگر به میان آوردند. به راستی برای چه چیز، هرا این چنین نیرنگی پدید آورد؟ مقدمه: هیچ چیز آن‌گونه که تصور می‌شود نیست. چشم‌ها دروغ می‌گویند و مغزها به اشتباه تفسیر میکنند. آنکه بد است، خوب است و آنکه خوب است بد است. پلیدی‌ها در قالب پاکی‌ها و پاکی‌ها در قالب پلیدی‌ها قرار دارند. هیچ‌وقت نمیتوانی تشخیص بدهی که من چه کسی هستم!

داستان کوتاه غرق نگاهش | محدثه مسکولی کاربر انجمن دیوان

داستان کوتاه غرق نگاهش | محدثه مسکولی کاربر انجمن دیوان

رمان زن داداش روانی | روژان باقری مجد، مرسانا امیری کاربر انجمن دیوان

خلاصه کتاب: خلاصه: تو توی دهات... چیز ببخشید یه شهر دیگه زندگی می‌کردی و من یه شهر دیگه. حالا اومدی دهات... چیز... شهر ما و می‌خوای خودت‌ رو بندازی به داداشم و بدبختش کنی. مشکلی نیست چهارپایم رفیق! فقط یکی رو پیدا کن من خودم رو بندازم بهش. مقدمه: دست روزگار را دست کم نگیرید ای انسان‌ها. چرا که می‌تواند جوری بزند پس کله‌تان که پخش زمین شوید و می‌تواند هم جوری نازتان کند که ناز بشی عمویی موش بخورتت! خلاصه که بله، روزگار یک چیزیه که هر کاری از دستش برمیاد مثلا می‌تونه یکی رو از اون سر دنیا بکشه این سر دنیا تا بشه زنداداش روانی بنده. بله!

داستان شبح قرمز | مبینا فروتن کاربر انجمن دیوان

خلاصه کتاب: خلاصه: زیباست شکنجه کردن دو دختر خیلی زیباست. حتی فکر برش هم زیباست، منی که به شبح قرمز معروف شدم، همه دخترها جلوی من به زانو در آمده‌‌اند هیچ دختری نتوانسته از زیررشکنجه های من زنده بیرون بره.حال قرار است این دو دختره زیر دست‌‌های من جان دهند. این دو دختر قرار است چه جور شکنجه‌هایی رو تحمل کنند؟ آیا زنده زیر دست شبح‌قرمز بیرون می‌آیند یا خیر؟ سر‌گذشت این دخترها قرار است چه شود؟ مقدمه: فکرش را بکن کسی که چیزی برایش مهم نباشد و حتی، ذهنش از خاطرات شیرین تهی باشد. کسی که روحش با شکنجه دادن دیگران و با ناله‌های دختران تسلی می‌یابد؛ آیا این فرد آدم است؟ در دنیای ما که هیچ کس به این قبیل آدم‌ها نگاه نمی‌کند، توجه کردن که سهل است. آنها مرا حیوان می‌نامند. من کسی هستم که برای دیگران ارزشی ندارم، کسی هستم مانند یک روحی آزاد روحی خطرناک در بین این مردمان، مردمانی که لقب مرا شبح قرمز گذاشته‌اند.

رمان انفجار قلبم | ریحانه بهرامی کاربر انجمن دیوان

خلاصه کتاب: خلاصه: دختر داستان ما بین دو نفر که بد جور مجنونش شدن گیر می‌افته و بعد یک تصادف توی کما می‌ره و حافظش رو از دست می‌ده. رازهایی پنهان، حرف‌های ناگفته، عشقی پیچیده همراه با شیطنت دوتا رفیق خل و چل. دزدی در شب عروسی، کسی که این وسط حرف درست می‌زنه کیه؟ اعتماد سخته، دزد عروس کیه؟ مقدمه: خدایا! می‌نویسم از زندگی و دردهایش. از باران و قطره‌هایش. از چشمم و اشک‌هایش. از قلبم و تپش‌هایش، می‌نویسم تا همه بدانند که بعد از او، چه بر سر من آمد. ﺗﻨﻬﺎیی ﺁﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ می‌کند‌ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭼﯿﺰﯼ می‌ساﺯﺩ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﻧﺒﻮﺩﯼ. ﮔﺎﻩ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺑﯽ‌ﺗﻔﺎﻭﺕ ﻣﺜﻞ ﺳﻨﮓ. ﮔﺎﻩ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺣﺴﺎﺱ ﻣﺜﻞ ﺷﯿﺸﻪ. تنهایی از تو آدمی می‌سازد که دیگر شبیه آدم نیست.

آرشیو نویسندگان
درباره سایت
انجمن دیوان سال 1399 در بستر پیام‌رسان ها فعالیت خود را آغاز نمود. بالغ بر 20000 کاربر در انجمن عضویت دارند و بیش از 300 اثر داستانی توسط جوانان در این انجمن نوشته شده است. دیوان در سال 1403 مجوزهای لازم را دریافت نموده و در پایگاه جدید فعالیت خود را ادامه می دهد. متقاضیان می‌توانند با ثبت نام در سایت از آموزش های نویسندگی استفاده نمایند، کتاب خود را بنویسند و در انجمن های مختلف به گفتگو، نقد، گویندگی و ... بپردازند.
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " انجمن نویسندگی دیوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت . طراح سایت : گروه هاویر - محمدحسین کریمی.