انجمن نویسندگی دیوان
کلبه ای برای قصه های ما
داستان ذئب | کوثر کاکایی فرد کاربر انجمن دیوان

خلاصه کتاب: خلاصه: از دل کوچه‌های قدیمی و خانه‌های بی‌زرق و برق. مردمی که زندگی‌شان به سختی می‌گذرد و دست به هرکاری می‌زنند تا کمی آسودگی داشته باشند‌. یاسین پسر جوانی که در بین همین مردم زندگی می‌کند با یک اشتباه زندگی‌اش را نابود می‌کند. یاسین دست به کاری می‌زند که برایش بهای سنگینی دارد! اشتباه یاسین جبرانی دارد؟ خوشی زندگی او را می‌گیرد؟ مقدمه: انسان در خطا و اشتباه غرق است. از اولش هم همین بود و همین هم ادامه خواهد داشت. با یک وسوسه زندگی‌اش را نابود می‌کند و همچنان گله دارد. وقتی آدم‌ها خود به خود رحم نمی‌کنند از دیگران چه انتظار؟ آنی که بتواند در برابر وسوسه مقاومت کند «آدم» است و بقیه دیگر «انسان» که سست است. انسان همه جا ریخته و آدم کمیاب است، اشتباه‌ها همه جا ریخته و وسوسه نشدن محال است آن هم برای آدمی که با «وسوسه» در زندگی فعلی‌اش است...

داستان نوای بی‌نوا | رویا کاربر انجمن دیوان

خلاصه کتاب: خلاصه: روزهای پایانی عمر خویش را در اتاق خصوصی‌اش می‌گذراند. قرص و دارو و تحت نظر دکتر بودن، دیگر افاقه نمی‌کند و او رو به مرگی آشکار پیش می‌رود، اما در این بین، در این روزهای پایانی حال روحی‌اش باید چگونه باشد؟! شاید نگرانی‌اش مضحک به نظر برسد؛ اما تنها دلخوشی او موجودات کوچکی هستند که شاید هیچ از حال او نداند، اما همان دو موجود کوچک روزهای پایانی عمر او را چگونه رقم می‌زنند؟! مقدمه: سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی‌غمی آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی «حافظ»

داستان خاثر | کوثر کاکایی فرد کاربر انجمن دیوان

خلاصه کتاب: خلاصه: سام و ژینا پی از سال‌ها یکدیگر را ملاقات کردند. ملاقاتی که دیگر فایده‌ای نداشت و چیزی را درست نمی‌کرد، فقط برای رفع دلتنگی بود. زندگی آن‌ها به دست خانواده‌شان تباه شد و سال‌هلی زیادی حسرت و غم برایشان ماند. ژینا و سام حالا هر دو متأهل بودند و نام «پدر» و «مادر» را یدک می‌کشیدند. عشق سام و ژینا باز هم جان می‌گیرد؟ این ملاقات چیزی را درست می‌کند؟ مقدمه: آن‌قدر ترسو هستیم که برای هم ریسک نمی‌کنیم. عشق را به جان می‌خریم و عاشقی نمی‌کنیم‌. اسم «دلداده» روی خود می‌گذاریم و دلدادگی نمی‌کنیم. می‌گذاریم برای ما تصمیم بگیرند و زندگی ما را هرطور دلشان می‌خواهد بچرخانند و بعد هم بگویند... «ما صلاحتان را می‌خواهیم.» ای خدا لعنت کند شما را با آن «صلاح» خواستن که فقط بدبختی برای ما دارد. صلاح ما در عاشقی است و خدا بر ما نظاره‌گر است؛ ما را چه به بندگان ناچیز که در زندگی خودشان هم مانده‌اند؟!

رمان تشنه وجودش | مریم غفوری کاربر انجمن دیوان

خلاصه کتاب: خلاصه: پسر عکاسی که بعد از کات کردن با اولین و آخرین عشقش، برای سرگرم کردن خودش به افتتاحِ آتلیه‌اش روی می‌آورد. بعد از هشت‌ ماه جدایی، وقتی برای آرام کردن ذهنش به آتلیه‌ می‌رود با چیزهایی مواجه می‌شود که تمام زندگی و آرامشش را تغییر می‌دهد و حتی این موضوع به جسم و روانش هم آسیب می‌رساند. چه چیزی باعث این‌ها می‌شود؟ سپهر به عشقش می‌رسد یا تشنه‌ی وجودش می‌ماند؟! مقدمه: دست‌هایم خونی‌ست آلوده به خونِ آرزوهایم! چشم‌هایم خسته‌ست گویی که دگر تاب ندارد تو را نبیند! قلبم دگر حال و هوای قبل را ندارد به‌ خاطر از دست دادن تویی که عجین شده بودی با سلول به سلول تنم. می‌توانم امید و تمامِ خودم را در این جمله برایت شرح دهم: «تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد، زندگی درد قشنگی‌ست که جریان دارد.»

داستان کوتاه خنده‌های سرگردان | حدیثه پیری و زهرا آراسته کاربران انجمن دیوان

خلاصه کتاب: خلاصه: داستانمون در مورد زوجیه که از نظر خودشون خوشبختی یعنی همون خونه‌ی اجاره‌ای هشتاد متری و نون‌ و پنیری که می‌تونن با پول حلال سر سفرشون بزارن؛ ولی به نظرتون زوج خوشبختمون می‌تونن تا ابد همین‌طوری بمونن؟ چیزی هست که باعث خراب شدن رابطه یا حالشون بشه؟ آیا اتفاق غیر منتظره‌ای برای زندگی دو نفرشون رخ نمی‌ده؟ مقدمه: خوشبختی یعنی همان لحظه‌های کوتاه با هم خندیدن، خوشبختی به معنای داشتن دلی ‌است که برایت بتپد. تعبیر نیک‌بختی همان دستی‌ است که می‌توانی بگیری و در کنارش درباره‌ی حل مشکلات فکر کنی. خوش‌اقبالی یعنی لحظه‌هایی که آغوشی برای گریستن، لقمه‌ای نان و سقفی در بالای سر داری. خوشبختی همیشگی نیست، بلکه لحظه‌هایی‌‌ست که می‌آید و می‌رود، یک‌جا بند نمی‌شود؛ ولی هر از چند گاهی می‌آید و سلامی می‌کند. به دنبالش نگرد، او همین حوالی‌ست، شاید در قلب اطرافیانت و یا حتی شاید در آرامش خانه‌ای که در آن هستی! «نرجس پروازی»

رمان خشم و شرم | زهرا اسماعیل زاده کاربر انجمن دی‌وان

خلاصه کتاب:   خلاصه: جاویدشایانفر، مردی که از سنگ است و وجودش از نفرت پر شده، نفرتش از کیست؟ اصلا بخاطر چیست؟ فکرش فقط هدف خوف انگیزش است! هدفش تک دختر و تک فرزند خانواده رضایی‌ها؛ دختری بی‌گناه که از راز بزرگی که باعث هدف جاوید شده است خبر ندارد و بازی زندگی نیز قصد دارد خودش را هم وارد کینه‌ای دیرینه کند‌. هویت جاویدشایانفر به وقتش پدیدار می‌شود، هویتی که دوئل بزرگی را در خود نحفته، جاوید کیست؟ جاوید برای انتقامش دست از دخترک می‌کشد یا او را هم وارد این نفرت و کینه می‌کند؟ مقدمه: منه بی‌جان را بغل بگیر بی‌رحم من. بگذار لحظه‌ای هم که شده است در بین حصار بازوانت اسیر شوم. دل یخ زده‌ام را آب کن، همان‌طور که من قول داده‌ام دل سنگت را نرم کنم. کوچه‌های شهر را اشک ریختم، دیگر چیزی جز تو دوای دردم نیست! سردم است پس دست‌هایت کجاست؟ روز‌ها و شب‌هایم پر از بی‌کسیست، کاش بدانی و پناهم دهی. شرم دارم اگر بگویم زِ خشم تو ترس دارم. من اسیرم، همان اسیری که وابسته زندان آغوش توست؛ تو آن دیوانه‌ و من آن بی‌گناه.

آرشیو نویسندگان
درباره سایت
انجمن دیوان سال 1399 در بستر پیام‌رسان ها فعالیت خود را آغاز نمود. بالغ بر 20000 کاربر در انجمن عضویت دارند و بیش از 300 اثر داستانی توسط جوانان در این انجمن نوشته شده است. دیوان در سال 1403 مجوزهای لازم را دریافت نموده و در پایگاه جدید فعالیت خود را ادامه می دهد. متقاضیان می‌توانند با ثبت نام در سایت از آموزش های نویسندگی استفاده نمایند، کتاب خود را بنویسند و در انجمن های مختلف به گفتگو، نقد، گویندگی و ... بپردازند.
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " انجمن نویسندگی دیوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت . طراح سایت : گروه هاویر - محمدحسین کریمی.