خلاصه کتاب:خلاصه:دور هم نشسته بودند؛ گل میگفتند و گل میشنفتند.شری میان آنها بود که سالها در انتظار فرصتی برای به دست آوردن دل برادر شوهرش بود و حالا همه چیز یکباره به هم ریخت!او به شوهرش خیانت میکرد، شوهرش به او و این لجنزار پایان نداشت!امیدی به درست شدنش بود؟!مقدمه:عادت کردن دمار از روزگار آدم درمیآورد؛ حالا میخواهد عادت به انجام کاری باشد یا عادت به بودنِ شخصی در کنارمان یا...البته مشکل از آنجایی شروع میشود که یک روزی، روزگار مجبورمان میکند که عادتمان را ترک کنیم؛ این کار سختترین کار دنیاست و ما کمکم میفهمیم که در زندگی هیچوقت هیچ چیز دائمی نیست و باید بتوانیم با شرایط جدید خودمان را وفق بدهیم؛ در واقع ما باید عادت کنیم که عادت نکنیم!«برداشته شده از اِل، با اندکی تغییر»
خلاصه کتاب: خلاصه:
همه چیز از اینجا شروع میشود!
مرا به خانهام فرستاده است و من منتظرم ببینم از چه چیز هیجانانگیزی صحبت میکند؛ مادرم در را باز میکند و من، او را درحالی میبینم که دسته گلی زیبا در دست دارم و همراه خانوادهاش پشت در است!
متحیر سر جا ایستادهام و از سر هیجان وجودم به لرزه درآمده.
آمده بود خواستگاری؟!
آمده بود که تا همیشه برای او باشم؟! مقدمه:
اسمم را زمزمه کن تا برای بار هزارم عاشق نامم شوم، به موهایم دست بکش تا برای بار هزارم به آنها ببالم، بر لبهایم بوسه عشق بزن تا برای بار هزارم عاشق طعم بهجا مانده روی آنها شوم...
مرا زمزمه کن؛ بخوان؛ فریاد بزن؛ تکرار کن.
من به این تکرار بیتکرار محتاجم...
مرا در شهر ساکت مردمان بیقلب فریاد بزن تا که رنگ و بوی عشق بگیرد خیابانهای بیروح شهر مردگان زنده.
مرا نگاه کن؛ نگاهت تمام عمرم را محکوم به عاشقی میکند.
حبس ابد و یک روز قلبم را بکش تا بدانند تو چه هستی که تنها عاقل شهر را دیوانه کردی.
خلاصه کتاب: خلاصه:
از دل کوچههای قدیمی و خانههای بیزرق و برق.
مردمی که زندگیشان به سختی میگذرد و دست به هرکاری میزنند تا کمی آسودگی داشته باشند.
یاسین پسر جوانی که در بین همین مردم زندگی میکند با یک اشتباه زندگیاش را نابود میکند.
یاسین دست به کاری میزند که برایش بهای سنگینی دارد!
اشتباه یاسین جبرانی دارد؟ خوشی زندگی او را میگیرد؟ مقدمه:
انسان در خطا و اشتباه غرق است.
از اولش هم همین بود و همین هم ادامه خواهد داشت.
با یک وسوسه زندگیاش را نابود میکند و همچنان گله دارد.
وقتی آدمها خود به خود رحم نمیکنند از دیگران چه انتظار؟
آنی که بتواند در برابر وسوسه مقاومت کند «آدم» است و بقیه دیگر «انسان» که سست است.
انسان همه جا ریخته و آدم کمیاب است، اشتباهها همه جا ریخته و وسوسه نشدن محال است آن هم برای آدمی که با «وسوسه» در زندگی فعلیاش است...
خلاصه کتاب: خلاصه:
سام و ژینا پی از سالها یکدیگر را ملاقات کردند.
ملاقاتی که دیگر فایدهای نداشت و چیزی را درست نمیکرد، فقط برای رفع دلتنگی بود.
زندگی آنها به دست خانوادهشان تباه شد و سالهلی زیادی حسرت و غم برایشان ماند.
ژینا و سام حالا هر دو متأهل بودند و نام «پدر» و «مادر» را یدک میکشیدند.
عشق سام و ژینا باز هم جان میگیرد؟
این ملاقات چیزی را درست میکند؟ مقدمه:
آنقدر ترسو هستیم که برای هم ریسک نمیکنیم.
عشق را به جان میخریم و عاشقی نمیکنیم.
اسم «دلداده» روی خود میگذاریم و دلدادگی نمیکنیم.
میگذاریم برای ما تصمیم بگیرند و زندگی ما را هرطور دلشان میخواهد بچرخانند و بعد هم بگویند...
«ما صلاحتان را میخواهیم.»
ای خدا لعنت کند شما را با آن «صلاح» خواستن که فقط بدبختی برای ما دارد.
صلاح ما در عاشقی است و خدا بر ما نظارهگر است؛ ما را چه به بندگان ناچیز که در زندگی خودشان هم ماندهاند؟!
انجمن دیوان سال 1399 در بستر پیامرسان ها فعالیت خود را آغاز نمود. بالغ بر 20000 کاربر در انجمن عضویت دارند و بیش از 300 اثر داستانی توسط جوانان در این انجمن نوشته شده است.
دیوان در سال 1403 مجوزهای لازم را دریافت نموده و در پایگاه جدید فعالیت خود را ادامه می دهد. متقاضیان میتوانند با ثبت نام در سایت از آموزش های نویسندگی استفاده نمایند، کتاب خود را بنویسند و در انجمن های مختلف به گفتگو، نقد، گویندگی و ... بپردازند.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " انجمن نویسندگی دیوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت . طراح سایت : گروه هاویر - محمدحسین کریمی.