خلاصه کتاب: خلاصه: هندوانهای قاچ زدی و من بلافاصله تکهی وسطش که به گل هندوانه معروف است شکار کردم. در دهانم فشردم و با لذت بلعیدمش، تو که دیدی گل از کفت رفت، فکری شیطانی به ذهن منحرفت رسید و کاری که نباید میکردی را کردی!
طوری که هر بار برای هر کس تعریف کردی من از شرم لبخند خجولی میزدم و تو با افتخار میخندیدی و دهانت همانند اسب آبی باز میشد.
اما آن کار منحرف کننده چه بود؟!
تو با شوخیهایت چه بلایی سرم آوردهای؟ آیا شوخیهایت را تحمل میکنم و به خاطر آن سیصد و شصت و پنج روز میبخشمت؟ مقدمه:
داستان ما عجیب شروع شد!
همان لحظاتی که زندگیام در درس خواندن و رفتن به کلاسهای مختلف خلاصه میشد تو با آن لبخند احمقانهات جای در دلم باز کردی. زنگ را فشردی و من را از دایرهی امنم خارج کردی! با آن چشمان عسلی دیوانه کنندهات عسلی را بر دهانم نشاندی که طعمش تا آخر عمر زیر زبانم حس میشود.
چشمانت؟ آخ چشمانت! آن چشمان لعنتی شیرین؛ اما چشمانت مانعهای برای مجازاتت نمیشود. این را بدان که من تو را بابت تمام شوخیهای خرکیات مجازات میکنم، برای تمام آن روزهایی که حماقت میکردم تو به ریش خویش میخندیدی.
این را به تو قول میدهم که تا فیها خالدونت را میسوزانم. دست میاندازم و دل و رودهات را از حلقت بیرون میکشم. پدرت را درمیآورم عزیزم، این تازه اولش است!
انجمن دیوان سال 1399 در بستر پیامرسان ها فعالیت خود را آغاز نمود. بالغ بر 20000 کاربر در انجمن عضویت دارند و بیش از 300 اثر داستانی توسط جوانان در این انجمن نوشته شده است.
دیوان در سال 1403 مجوزهای لازم را دریافت نموده و در پایگاه جدید فعالیت خود را ادامه می دهد. متقاضیان میتوانند با ثبت نام در سایت از آموزش های نویسندگی استفاده نمایند، کتاب خود را بنویسند و در انجمن های مختلف به گفتگو، نقد، گویندگی و ... بپردازند.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " انجمن نویسندگی دیوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت . طراح سایت : گروه هاویر - محمدحسین کریمی.