خلاصه کتاب: خلاصه:
سوگلی خانواده جهانبخش به حدی خودسر و خودرای شده که کسی نمیتونه مقابلش بایسته، اما فردی از راه میرسه که نه تنها اون رو سر رام میکنه؛ بلکه بلایی سرش میاره که تا مدتهای طولانی مثل عروسکی بیاحساس و منزوی میشه.
کیوان چطور آسمون قلب برکه رو سیاه و تاریک میکنه؟! آیا دوباره، با روزنهای امید و یا شاید تجدید دیدار با فردی که فکرش رو هم نمیکرد آفتاب در قلبش طلوع میکنه؟ یا گرد غم و ماتم تا ابد روی زندگی برکهی شیطون سابق نشسته؟! مقدمه:
باشد میروم اما بگذار قلبم پیشت بماند، چرا که پس گرفتن هدایا را نیاموختهام.
حتی اگر خود بخواهم دلم قصد برگشت ندارد و زندگی را در تو میبیند.
میروم بیقلب و بیاحساس، جسمی که تو کنارش نباشی همان بهتر که به مردهای متحرک بدل شود و پذیرای هیچ دست گرمی نباشد.
میروم در حالی که پای رفتن ندارم، نای دور شدن ز تو را نداشته و هوای تو را برای تنفس کم دارم.
میروم با آنکه میدانم دوری از تو برایم عذابها میآورد.
مرا به یادت بیار، خاطراتمان را، نگذار با رفتنم خود را به کام مرگ بکشانم. آسمان دلم را از سیاهی شب نجات ده و دوباره حوالی قلبم آفتابی شو.
نرجس/پروازی
انجمن دیوان سال 1399 در بستر پیامرسان ها فعالیت خود را آغاز نمود. بالغ بر 20000 کاربر در انجمن عضویت دارند و بیش از 300 اثر داستانی توسط جوانان در این انجمن نوشته شده است.
دیوان در سال 1403 مجوزهای لازم را دریافت نموده و در پایگاه جدید فعالیت خود را ادامه می دهد. متقاضیان میتوانند با ثبت نام در سایت از آموزش های نویسندگی استفاده نمایند، کتاب خود را بنویسند و در انجمن های مختلف به گفتگو، نقد، گویندگی و ... بپردازند.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " انجمن نویسندگی دیوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت . طراح سایت : گروه هاویر - محمدحسین کریمی.