خلاصه کتاب: خلاصه:
خانوادهی سه نفرهام که درگیر یه معظل بزرگ شدهاند، معظل از هم گسستگی عشق بین دو ستون اصلی خانواده، مادر و پدرم.
بیشک این موضوع تأثیر بسزایی بر روحیه من داشت که تک فرزند خانه بودم، نمیدانم آخر کدام شخصی میتواند جلوی چشمان کودکی شش ساله مادرش را شکنجه کند و حال همان موضوع مرا درگیر غم بزرگی میکند، غمی که نمیدانم چطور از ببین ببرمش، آیا اصلا من میتوانم؟ آخر چطور میتوانم دوباره آن دو را آشتی دهم؟ مقدمه:
نفرتانگیر و ترسناکتر از هر تصویری است، حتی فکر کردنش گریه را بر چشمانمان هجوم میآورد، چه رسد به دیدن آنکه دارند مادرت را شکنجه میکنند، آخر کدام شبگاهی میتوانند برای چشمانی که داری هر لحظه جان میدهی آنها را بدزدند، آخر چه کنم.
گویی دلش زجه و کمک دیگران را میخواست برای دلش تا آرام گیرد، ولی آخر چرا فرد عزیز شده بر داستان مرا انتخاب کرده تا صدای نالهی دردش را برای دلش آشنا سازد، او واقعا شبگاهی ترسناک است.
انجمن دیوان سال 1399 در بستر پیامرسان ها فعالیت خود را آغاز نمود. بالغ بر 20000 کاربر در انجمن عضویت دارند و بیش از 300 اثر داستانی توسط جوانان در این انجمن نوشته شده است.
دیوان در سال 1403 مجوزهای لازم را دریافت نموده و در پایگاه جدید فعالیت خود را ادامه می دهد. متقاضیان میتوانند با ثبت نام در سایت از آموزش های نویسندگی استفاده نمایند، کتاب خود را بنویسند و در انجمن های مختلف به گفتگو، نقد، گویندگی و ... بپردازند.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " انجمن نویسندگی دیوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت . طراح سایت : گروه هاویر - محمدحسین کریمی.