رمان پایان رهگذر | رویا کاربر انجمن دیوان
خلاصه کتاب
خلاصه:
دختری مظلوم و آروم به اسم افرا بعد از اینکه قتل یکی از عزیزانش رو با چشمهای خودش میبینه، افسردگی شدیدی میگیره.
افرا برای اینکه حالش خوب بشه، به خونهی مرجان، خونهای که توی یکی از روستاهای دور افتادهی ایران هست میره؛ غافل از اتفاقاتی که پیش رو داره.
به نظرتون سرنوشت پایان شیرینی رو برای افرا در نظر میگیره؟
دوستی داره که از پشت بهش خنجر بزنه یا نه؟ مقدمه:
این ترانهی ناسروده من است که بر لبهایم خشک شده؛ این آواز بیصدای من است که در حنجرهام خانه کرده و نگاه ماندگار من که تا ابد جاودان شده.
سکوت من، راز همهی ناگفتههایم است!
من امشب راهیم؛ این سکوت بعد از من نیست.
من امشب راهیم، به سرزمینی دور...
به آنجایی که برای شعرهایم شنوندههایی باشد.
به دیاری دور که به قامت بلند افراها لبخند میزنند.